امروزوبلاگ یه دختره رو خوندی تازه برای اولین بار میخوندی... بی ربط نبود به زندگیت . داشتی به گذشته مشترک اون دختره با خودت فکر میکردی حالا اگه به گذشته نمی خوای فکر کنی انگار بالاخره باید یه جورایی با یک وسیله گذشته خودت هم یادت بیاد ! یادته ؟ یه وقتی بود که میخواستی محبوب باشی ... همه رو دوست داشتی ... پل پشت سر هیچکس رو خراب نمی کردی ... شعارت این بود که یه کمکی به هم بکنیم یا یه چیزی از هم یاد بگیریم ! اما یه روز تصمیم گرفتی دیگه مهربونه کسی نباشی ... همه گذشته تو پاک کردی ... چقدر دلت میخواست که یکنفر مثل تو پیدا بشه که دیگه گذشته نداشته باشه ... که وقتی توی کامنتاش چشمش می افته به یه دوست قدیمی فراموش شده که هنوز خاطره ها رو فراموش نکرده بی اعتنا از کامنتش رد بشه یا اونو پاک کنه ... یا هر جای دیگه کسی رو میبینه که یکروز کنارش گذاشته بدون اینکه وسوسه بشه جوابشو بده ازش بگذره... کاشکی یه همچین آدمی پیدا میشد که هیچ چیزی از گذشته قدرت مشغول کردن فکرش رو نداشته باشه و اونو به حسرت وادار نکنه! اه قرار بود به آینده هم فکر نکنی ... کلمه کاشکی آرزو کردن چیزی رو در آینده میرسونه ! پس !!! همین الان قدرت فراموش کردن خاطره ها رو به دو نفر بده ! یکی خودت ... یکی من ... می دونم که  نمی خوای دل کسی رو بشکنی وقتی جواب نمی دی ... میخوای وسیع باشی و تنها و سر به زیر و سخت ! نه خدا با تو صحبت نمی کنم بهت بر نخوره ... میدونم که کلاست نمی خوره با من همصحبت بشی  خودت خودمم ... من هم خودمم !!!! آهان یه چیز دیگه یه قدرت دیگه هم میخوام ... نذار انقدر دوتا آدم رو با هم مقایسه کنم ... نذار انقدر بگم حرفام شبیه فلانی داره میشه ... احساسش شبیه فلانی شده ... نکنه دیگه دوسش ندارم آخه فلانی هم اینجوری شد که گذاشتمش کنار ... بابا چرا خودتو قبول نداری ؟ یه بار تشبیهات به کار نبر شاید شعر قشنگ تری از آب در آوردیش
نظرات 3 + ارسال نظر
غریــبه سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:06 ق.ظ http://blog.raminsoft.com

سلام
این پستت منو خیلــــی تکون داد.تاره دارم میفهمم که بعضی ها هم مثل من فکر میکنن ،مثل من زندگی میکنن، مثل من حرف میزنن ،عقاید منو دارن.
نمیدونم، نمیــــــــدونم شاید همه هیمن جوری هستن و دوستندارن که بگن.
شــــاید همه مهربونن و نمیخوان نشون بدن،شاید...شاید...شـــــــاید!
از ته دل برات آروزی موفقیت میکنم مهربون
بابای

یاشا سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:14 ق.ظ http://yashaonline.blogspot.com

تو چرا این وقت صبح بیداری ؟!!!‌:))) (هنوز نخوندم پستتو)

غریــبـه سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ق.ظ http://blog.raminsoft.com

این سومین بار بود که این پستت رو خوندم.هر چی میخونم انگار سیر نمیشم.هر دفه که میخونم یه دیــــد دیگه نسبت به حرف هات پیدا میکنم،دوس دارم بدونم منظورت از این حرفا چی بوده.پس اگه زحمتی نیست توی پست بعدی بنویس؛رُک بنویس.مرسی
---------------------------------------------------------------------
میخندم اما خندم سخته،مـــیدونی
میـــــگریم اما گریه از درده،میدونی
خندم برای پوچی دنیاست،میدونم
گریم برای عشق بی فرداست،میدونم
میخونم این آوازو من تا زنده هستم
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد